درد دل و مناجات با شهدا
جاده مانده ست و من و این سر باقی مانده رمقـی نیـست در این پیکـر بـاقی مانده نخل ها بیسر و شط از گل و باران خالی هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده تـویی آن آتـش سـوزنـده خـامـوش شده منم این سـردی خـاکـستـر بـاقـی مانـده گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده بـاز شـرمنـدهام از این سـر بـاقی مانده روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم من و این بـاغـچـۀ پـرپـر بـاقـی مـانـده شعر طولانی فریاد تو کـوتاه شده است در همین اسب و همین خنجر باقی مانده پیشکش باد به یکرنگیات ای مرد ترین آخـرین بـیت در این دفـتر باقـی مـانـده تا ابـد مردتـرین باش و علـمـدار بـمان بـا تــوأم ای یـل نـام آور بـاقـی مــانـده |